:)
فندق مامان . . .
ببخشید که دیر به دیر وبلاگتو بروز میکنم.آخه ماشالله انقدر شیطونی میکنی که وقتی برای وبلاگت نمیمونه.
الان هم که بیکار شدم تو شیرتو خوردی و لالا کردی.
عزیزکم,12 روز که خونه مامان جون و باباجون هستیم و اگر خدا بخواد 2-3 روز دیگه میخوایم برگردیم خونه
خودمون.هرچند که مامان جون و باباجون خیییییییییلی اصرار دارند ما تا چهلم پیش اونا بمونیم ولی من و
بابا وحید دوست زودتر بریم خونه تا زندگی جدید 3 نفره رو شروع کنیم.
صدرا مامانی,من عاجزانه ازت خواهش میکنم که وقتی رفتیم خونه حداقل شب ها رو مثل پسملای خوب لالا
کنی.چون ترس من از شب ها و دل دردهای شبانه توست.
دیروز خیلی گریه میکردی.به بابایی گفتم:وحید,نکنه نتونم نگه دارم صدرا رو؟؟؟؟؟!!!!!!
بابایی چپ چپ نگاهم کرد و گفت:مهسا داری ناامیدم میکنی.من بیشتر از اینا رو تو حساب میکردم.
جوجوم,همین حرفای بابا وحید که امیدوارم میکنه و فکر میکنم که خیلی حالیمه در مورد بچه داری.
عشق مامان,میدونم که پسر خوبی هستی و نمیذاری من و بابایی زیاد سختی بکشیم.
سری جدید عکس های صدرا مامان . . .
پسرم همچین خوگشل بغل باباجون میخوابی که فکر میکنم غش کردی.باباجون خیلی دوست داره اینجوری بغلش بخوابی.تو هم حتی در اوج گریه و جیغ و داد تا میری بغل باباجون آروم میشی.
هاپچه... عطسه میکنی پسرم؟؟؟؟....
این چه قیافه ایه تو میگیری به خودت آخه؟...
ای جووووونم.... لالا کردی مامانی؟؟؟
جیگرتو بخورم من....